79719715

Date: 2025-07-30 09:38:11
Score: 4
Natty:
Report link

الله الله يا بابا

اسلام مالک مرحبا

کابلِ جان، ای خانه‌ی ما

پُر از نور، پُر از صفا

الله الله، صحن مسجد

با صدای نرمِ مؤذّن‌

صبحِ جمعه، آب وضو

روی دست پدر، پر از سخن

الله الله، نان و قاق

در قفسه، با شیشه‌ی خاک

خواهرم شانه زد گیسو

در دلش بود آرزو پاک

کوچه‌ی پُر خط و خاکی

زیر باران، پُر از سرما

کودکی با کفشِ پاره

می‌کشید دستِ خود با دعا

گلدان‌های پشتِ بام

با گلِ جعفری و سلام

مادرم آب‌شان می‌داد

زیر آن آفتابِ آرام

الله الله، ظهرِ سست

برگ‌ها روی حوضِ پُر از دوست

بوی قورمه از پنجره

می‌رسید از دلِ خانه به پوست

در دلِ شب، بوی دود

قصه‌ها با چراغِ زود

هر کجایش که یاد کردم

دیدم آنجا هنوز بود

الله الله، کوه شاهی

پُر ز آواز و باد و ماهی

می‌دویدیم با دلِ سبک

می‌خندیدیم بی‌گناهی

از قنات و کوزه‌ی گِل

آبِ سرد و لبِ پر از دل

خواهرم داد جرعه‌ای

گفت: «بخور، تا بمانه این پل»

کابلِ زیبا، ای بهشت

در دلت جنگ بود و سرشت

لیک هنوزم صدایت هست

چون نوای سحر، در سرشت

الله الله، ای نگاه

در غریبی همیشه همراه

دوری‌ات زخمِ جانم است

بی‌تو خاموشم و بی‌پناه

سال‌ها رفت و من هنوز

در دلِ خاکِ غربت، سوز

هر کجا رفتم از تو دور

ریشه‌ام بود این‌جا، امروز

الله الله، گدی‌پران

پا می‌دویم بر روی شان

با خنده و ترسِ کودکی

می‌پریم از سنگ تا بان

تشله‌بازی، دست‌ها

می‌چرخید با شور و شَده

شوری که در دل می‌جوشید

در کوچه‌های کهنه‌زده

توپ‌دنده، صدای غژ

می‌خورد به سنگ و حیاطِ رُخ

بچه‌ها می‌دوند دوان دوان

دلشاد با هر پرش و کوک

دنده‌کیلک، بازی‌مان

با پا می‌زدیم ضربه‌زن

دل‌ها پر از امید و شور

در کوچه‌های خاکی و خرد

الله الله، غرسی‌بازی

یک لنگه می‌دویدیم ما

بچه‌ها غلت می‌خوردند

با خنده و شور بی‌پناه

از نانوایی، بوی نان

گرم و تازه، پر از جان

نان‌های داغ و ترد و نرم

زیر دست نانوا با جان

قصاب سر گذر ایستاده

چاقو به کتف زده، هواد

گوشت تازه می‌فروشد

با مشتری خنده‌زاده

ترکاری‌فروش هزارگی

می‌ریزد سبزی و تره‌گی

گوجه، پیاز، بادمجان

با رنگی، شاد، بی‌تکلفی

کاکا کریم دکان‌دار

ماست گاوی، ترش و بار

با لبخندی پر مهر

دوست بچه‌های زار

کاکا ایشان کنار دکان

خربزه‌های قلانی‌اش

خوش‌رنگ، شیرین و تازه

می‌بخشد بوی بهاران

الله الله، کاکا سلامی

او را همه با عشق می‌دیدی

می‌داد قیران، پول فلزی

دل‌ها را با مهربانی می‌دیدی

کودکان شرم و حیا داشتند

لبانشان پر از راز بود

در برابر نگاه‌های او

می‌خندیدند با ساز بود

کاکا دگروال، مردِ زور

کوچه از ترسش وا می‌رفت

بچه‌ها کم به آن طرف‌ها

می‌رفتند که دیده نشوند سخت

کاکا انجنیر مهربان

با کاغدپران در دست‌ها

می‌آموخت به ما بازی‌ها

نوازش می‌کرد با مهربانی‌ها

الله الله، بچه‌ها در کوچه

با خنده و ترس در آغوش

زیر سایه‌ی درختان سبز

بازی می‌کردند با گوش

کاکا سلامی می‌خندید

می‌داد قیران به دست‌های کوچک

بچه‌ها شرمنده، پنهان

می‌رفتند زیر سایه‌های خوش

کاکا دگروال، سخت و جدی

صدای پاهایش می‌آمد

کوچه‌ها تنگ و باریک بود

بچه‌ها کم راه می‌رفتند

کاکا انجنیر، مهربان

با کاغدپران در دست‌ها

می‌آموخت به ما بازی‌ها

نوازش می‌کرد با مهربانی‌ها

الله الله، روزها گذشت

کوچه‌ها هنوز یادگار است

بچه‌های دیروز بزرگ شدند

ولی دل‌ها هنوز در کنار است

الله الله، شبِ مهتاب

کوچه‌ها خاموش، ولی خواب

در دل‌ها روشنای یاد

از روزهای گرم و ناب

کابل، ای سایه‌ی مهر

با دل پر از غم و شکر

تو همیشه بودی خانه

برای هر کودک و پدر

دست‌های کوچکی که رفتند

برگشتند به دل خاک تو

با یاد تو همیشه زنده

با قلبی پر از خاکرو

الله الله، ای وطن

در دوری یا در نزدیکی

عشق تو همیشه مانده

در دل ما، در تپش تپش زنگی

---

🔹 ترجیع‌بند پایانی:

های های های

می‌زنم بوسه بر خاکت، یا بابا

هر چه دیدم، تو را دیدم، یا بابا

کابلِ جان، تویی ما را صدا

باز برگردم به کوچه‌ات، یا بابا

Reasons:
  • Long answer (-1):
  • No code block (0.5):
  • No latin characters (3.5):
  • Low reputation (1):
Posted by: Nusrat Niazi